الینا خانوم الینا خانوم ، تا این لحظه: 14 سال و 2 ماه و 8 روز سن داره

روزهای زندگی الینا

کاردستی الینا

این روزها بیشتر با کاغذ رنگی و چسب و تصور اینکه چطوری مثلا یه ادم درست کنی یا یه چراغ راهنما اینم نتیجه فعالیت های تابستانیه دخترمه البته با همکاری مامانی دخترم از هر انگشتش صدتا هنر میریزه خونه خیالی الینا چیزایی که مشخصه : چراغ راهنما دست بابایی موبایل بابایی گل پروانه ماشین قلب بقیه هم من که سردرنیاوردم چی بودن. چون اولین روز بود که باهم کار میکردیم تو این زمینه براهمین فقط با قیچی دور گیری کردن شکلهارو تازه یاد میگرفت و عاشق چسبوندنشونه. واما کارهای جدید الینا: جون من کیتی به این خوشگلی دیده بودین؟   ودرخت سیب که به قول الینا چون اون سیبه زود رسیده ب...
22 مرداد 1393

روزانه های الینا

      سلام دختر گلم دیروز که جمعه بود وقتی از خواب بیدار شدی گفتی میخوای بری حموم و آب بازی کنی منم مخالفت نکردم . رفتمو آب ولرم تو وان ات ریختم و تو مشغول بازی کردن و حموم کردن عروسکت شدی همراه با حموم کردن عروسکت براش سرود هم میخوندی.     این ژست ای که تو عکس پایینی گرفتی رو خودت پیشنهاد دادی   بعد از اینکه از حموم کردن و اب بازی خسته شدی  نوبت سشوار کشیدن شد که تو باهاش کلا مخالفی با اینکه در عرض 5 دیقه تموم میشه .   نزاشتیموهاتو سشوار   بکشم و گفتی که میخای بری کتاب داستانت بخونی . وقتی کتاب داستانهاتو شبها قبل خواب...
18 مرداد 1393

ترم سوم زبان الینا

دختر گلم ترم دوم زبان انگلیسی رو هم با نمره 100 تموم کرد و الان ترم سوم رو شروع کرده وقتی با مامانهای همکلاسی های الینا صحبت میکنم هیچکدومشون  درمورد استفاده کردن کلمات انگلیسی  بچه هاشون تو خونه برای حرفهای روز مره شون حرفی نمیزنن و میگن بچه هاشون این کارو نمیکنن ولی الینا تو خونه هر چیزی که درموردش کلمه ای یاد گرفته با اون کلمه صداش میکنه که وقتی با دبیرش صحبت کردم گفتن واقعا عالیه اینطوری تو ذهنش تثبیت میشه . البته اینم بگم که این کار رو خودم بهش یاد دادم که اسم غذاها و رنگها و ماشینها و .........رو که یاد گرفته رو کلا به انگلیسی به زبون میاره. ترم سوم از دوشنبه این هفته شروع شده.الینا کلا نسبت به بقیه هم کلاسیاش خیلی کمت...
15 مرداد 1393

بهت افتخار میکنم دخترم

سلام دختر گلم این روزها یه کارایی میکنی که احساس میکنم واقعا دیگه بزرگ شدی و به خودم و خودت افتخار میکنم . قبلا ها تو اتوبوس وقتی میگفتم: الینا جان بیا بغلم تا خانومی که سرپا بودن بشینن نمی اومدی و میگفتی نه تو و نه من نباید بلند شیم که خانومه بشینن و گریه میکردی حتی به منم اجازه نمیدادی پاشم تا بشینن شاید پیر بودن یا بچه بغل داشتن . ولی با این دوبار هست که تو اتوبوس وقتی میبینی که خانومی سرپاهست به من میگی مامان من پا میشم ایشون بیان بشینن و به خانومه میگی بفرمایین بشینین . هربار هم خانومی که جای الینام نشسته بهم گفته افرین دختر باادبی تربیت کردی . دخترم بهت افتخار میکنم . توخونه یا تو مهمونی وقتی  سر سفره نشستیم و مو...
11 مرداد 1393

ماجرای عید فطر امسال

صبح روز عید بعد از نماز عید فطر اماده شدیم که بریم عید دیدنی. اول از همه رفتیم خونه انا جون ب(مامان بزرگم)زرگ فامیل که حالش خوب نبود همش فشارش بالا بود و در کل حالش خوب نبود و همه فامیل تک تک برا عید دیدنی می اومدن اونجا. خاله جون از صبح اونجا بود برا پذیرایی از مهمونا و کمک حال انا جون بودن ولی ما بعد از اینکه انا رو دیدیم ازش خداحافظی کردیم و اومدیم خونه مامانم اینا اخه با  امیرحسین اونجارو داشتین بهم میریختین. نهار خونه مامانم اینا بودیم . عصری رفتی تو حیاط بازی کنی  . داشتی حیاطو میشستی و به گلها آّب میدادی و وسایلاتو ازم خواستی .رفتم کیفتو گوشیتو چادرتو و............ رو برات بیارم تا بازی کنی . همینکه من رفتم داخل تا ...
9 مرداد 1393

عیدفطر مبارک

پروردگارا یک ذهن ارام ........................... یک تن سالم .......................................... یک خیال راحت........................................................ یک روز قشنگ....................................................................... یک خبر خوش......................................................................................... یک خوشی از ته دل........................................................................................................ نصیب دوستانم کن.                 &...
6 مرداد 1393
1